محل تبلیغات شما

کنار پنجره های تمام قد کتابخانه نشسته و با بی حوصلگی درس میخوانم. تمام course هایم پیشرفته و بر اساس تحقیقات به روز اند. به هرحال، سال آخر undergraduate است. هر اسلاید از اسلاید بعدی جالب تر است. درونم اما، مثل همیشه، در آشوب است. چرا من هیچ وقت، آرام و قرار ندارم؟ 

پنجره رو به خیابان church است که انگار تا ابد به جنوب می رود. سمت چپ، کلیسایی که نامش را بر خیابان گذاشته اند، هر ساعت را ناقوس می زند. صدایش مرا از حال به زمانی دور، به یک خاطره مبهم می کشاند. انگار مرا برده اند به پاییز سالی که به کلی فراموش کرده ام. ایستاده ام و صدای ناقوس ها با خش خش برگ ها و باز سرد پاییزی، گیج و گنگ. کلیسا که ساکت می شود به زمان حال برمی گردم. تنها، رو به خیابانی که تا چشم کار می کند ادامه دارد و کلی کار تمام نشده. قهوه ام تمام شده، اسلایدها مانده و منم و آینده ای نامعلوم.

زن خانه به دوشی رو به کلیسا ایستاده و کلاهی را به گدایی سکه ها جلو گرفته. حس بدی دارم از اینکه در گرما و رفاه کامل این جا نشسته و نمیتوانم وظایف ساده ام را انجام دهم. دیدنش، حالم را خراب می کند چرا که نمی فهمم چطور در دردش تنها است؟ جطور شب های سرد را روی خیابان های خاموش سپری می کند، خودش و ذهنی که کم کم از کار می افتد، پر از حسرت و پر از درد. هر کس خودش را جمع و جور می کند و به خانه اش پناه می برد و شب است و بی خانمان ها. 

می خواهم صدایت کنم. اما نه اسمت. اسمت هر چه می خواهد باشد، تو مثل مخلوط خاک و آتشی. بگذار صدایت کنم امید، چرا که بی امید، هر ثانیه اضافه است.

ای امید من، 

آیا تو در رفاه خویش به بی خانمان ها فکر می کنی؟ به دست ها و پاهای یخ زده، به بدن های نشسته و موهای در هم گولیده. به حسرت غذا و جای گرم. آیا زندگی تو تنها سازت و کتابهایت و فرار به دنیای کلمات است؟ چرا من و تو در رفاهیم و یک سری در درد؟

 

 

 

پرواز به کجا [where to fly to]

من در برابر تو [me vs you]

رعد و برق [Thunder Storm]

ها ,تو ,ام ,بی ,های ,تمام ,رو به ,می کند ,صدایت کنم ,کار می ,پر از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها