محل تبلیغات شما

من به شب تاریک زندگی عادت کرده بودم. من به خواستن ها و نشدن ها، به توهم های پی در پی، به امید های شکسته و گل های پژمرده عجین بودم. من تو را به شکل یک شبح خاکستری، یک اسم مثل بقیه اسم ها، یک صدا، مثل زمزمه مبهمی که فضا را پر میکند، بی تفاوت به زندگی ام خواندم. تو شبح گونه وارد شدی، شبح گونه ماندی، اما برای مدتی کوتاه. ناگهان رنگ گرفتی. ناگهان بزرگ شدی. به آسمان زندگی ام گریختی و آه. مدتها بود آسمان من را این آتش بنفش روشن نکرده بود. برق اخطار کوتاهی است برای آنچه در کمین است. صدای مهیب رعد. لحظه ای که تو رعد شدی، زمان متوقف شد. همه چیز نیست و نابود شد. تو ماندی، من و صدایت که وجودم را به لرزه در آورد. 

 بین قطرات تو که صدای برخوردشان با تک تک عناصر وجودم همه جا را پر کرده، زمزمه های مبهم را نمی شنوم. قطرات نمی گذارند شبح های خاکستری ام را ببینم. تو همه چیز را تصرف کرده ای، من هم چنان خسته و بی جان، باران همه چیز را بدتر کرده است، نمیدانم با تو چه کار کنم. نمیدانم با خودم چه کار کنم. از جانم چه میخواهی؟

بارانت رنگ از رخ تنها چیزهایی که خاکستری نبودند، شست. میدانستم توهم اند اما به چه دل خوش می کردم بی اینها؟ اکنون چه کنم؟ حقیقت را نشان میدهی و بس. باران قطع میشود و منم و هوس باران دیگر. 

پرواز به کجا [where to fly to]

من در برابر تو [me vs you]

رعد و برق [Thunder Storm]

تو ,شبح ,های ,یک ,باران ,ام ,همه چیز ,شبح گونه ,زندگی ام ,چه کار ,را پر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجموعه باباکوهی